پریناز پریناز ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

نی نی قشنگممممممممممم

خوب ما اومدیم

ببخشید دیر اومدم مامانی این روزا خیلی درگیر هستم . اول از همه رفتیم جشن سیسمونی دوست مامان از زن دایی بافتنی یاد گرفتم و دارم برای بابایی شال گردن میبافم . بالاخره بعد از کلی چرخیدن دور مغازه ها پالتو خریدم بعدش هم وقتایی که بابایی بود میرفتیم هییت همه میگفتن پریناز و نیار از صدای طبل میترسه ولی شما همش میخندیدی. دوستای بابایی عاشقت شده بودن جمعه هم همایش حضرت علی اصغر بود که با خاله میترا و سامیار و خاله رویا و خواهراش رفتیم میخواستیم با بابایی بریم ولی چون دوست بابایی فوت کرده بود رفت بهشت زهرا اونجا شما همش خواب بودی . دیروز هم بابایی سرکار بود ولی ما رفتیم بیرون و شما رو سقا کردم الهی فدات بشم شب بابایی اومد و با هم رفت...
6 آذر 1391

؟؟؟؟؟

  سلام نی نی قشنگم   یادم اوایل حاملگیم دکتر گفت احتمال سقط زیاده . محرم شروع شد و روبروی خونمون یه هییت بود .هییت علی اکبر    شبایی که بابایی کلی گریه میکردم و چون استراحت مطلق بودم زیاد بیرون نمیرفتم یه شب دلم خیلی گرفته بود از حرفای پوچ اطرافیانم گفتم یا علی اکبر بچه ام طوریش نشه یه هفته بعد رفتم دکتر و دکتر گفت خدا رو شکر همه چی خوبه   میگفتم هییت روبروی خونمون هییت علی اکبر بود بابایی میگفت یادم نیست تا امسال که دیدم بله هییت علی اکبر بود   نمیدونی چه حسی داشتم اشک توی چشمام حلقه زده بود قربون خدا برم من ...
6 آذر 1391